آدم های ابری

ساخت وبلاگ

یکی از چیزایی که توی ده روز گذشته بدجوری آشفته ام کرد یه آدم بود! ادمی که چند روز پیش رفتاری رو از خودش نشون داد که باورم نشد این همون آدمه!! خاطرات و رفتارها و حرف های گذشته ناگهان فروپاشید... از بین رفت، خاکستر شد... و من هم خاکستر شدم. 

میدونید جالبتر قضیه چیه؟ من کاری رو انجام دادم که خودش انتظار و حتی توقع انجامش رو داشت. اصلا آرزو میکرد که انجام بدم و من هم نه صرفا به خاطر او، بلکه بواسطه خواست قلبی خودم و با رضایت خاطر اون کارو براش، برای خودم، انجام دادم. اما نتیجه فاجعه بار بود. شاید برای اینکه ... بماند. این نیز بگذرد.

گاهی درک این که آدمها از اطرافیان و دورو برشون چه انتظاراتی دارن و دقیقا دنبال چه چیزی هستن، ساده است... اینکه شمایی وجود داشته باشید که با در تنگنا قرار دادن شما، خودشون رو محک بزنن! آزارتون بدن تا آزار ببینن و از این آزار دیدن احساس زندگی و حیات پیدا کنن و یا حتی لذت ببرن. همونایی که به آزار دیدن و آزار رسوندن عادت کردن و باهاش خو گرفتن.


پی نوشت: 

- شاید در آینده درباره این آدم های ابری بیشتر نوشتم.

- به پستهای تا این حد کوتاه عادت ندارم. اما چه کنم که مغزم سردتر از اونه که خلاقیت و آفرینشی ازش رخ بده... قلبم از اون هم وضعش بدتره.

- من اصولا رمزی نمینویسم به استثناء پستهای «پلاک ۴» در مورد اینها هم دنبال رمز نباشید. کسی تا به حال اون ها رو نخونده.

اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 91 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1396 ساعت: 23:51