گرمای تغییرات

ساخت وبلاگ

۱- خب قبول که من یه مدتیه نیستم، نه اینجا و نه تو وبلاگ های شما. نه خوندم و نه کامنت گذاشتم و نه اصلا خودم چیزی نوشتم. اگر اشتباه نکنم در این یه ماه گذشته فقط یه پست نوشتم. صرفنظر از اینکه من بواسطه روحیه ضدگرمام از تابستون بیزارم و کلا تو این فصل کلافه و عصبی و افسرده و بیحالم، اما کلی اتفاقات مختلف هم دست به دست هم داد تا از وبلاگ و حواشی اون دور باشم. 

۲- بعد از نزدیک ۱۰ سال بلاخره کمی دکوراسین و دیزاین خونه رو تغییر دادیم. کمی رنگ، کاغذدیواری، موکت، پرده، سرویس خواب فندق و یه سری خرت و پرت تزئینی شمایل دلچسب تری به خونه زندگیمون داد. بخصوص تغییراتی که من در اتاق شخصیم دادم اونجا رو به یکی از خاصترین فضاهای خونمون تبدیل کرد. همیشه دلم میخواست اتاقم ترکیبی از قهوه ای و کاراملی باشه که الحمداله بهش رسیدم.

۲- در دو هفته گذشته با دو پیشنهاد کاری مواجه شدم، اولی رو بدون درنگ رد کردم. اما دومی جای تامل داشت. مجموعه ای زیرنظر موسسه ای وابسته به بزرگترین و قدرتمندترین ارگان غیردولتی کشور!! برای مصاحبه رفتم و وقتی به خودم اومدم دیدم که مصاحبه کننده بیشتر سعی در جلب نظر من داره تا من؟!! القصه، ساعت کاری کمتر و ۵۰٪ افزایش حقوق و مزایا نسبت به مجموعه خودم. به علاوه اینکه فقط بیست دقیقه تا منزل ما فاصله داره و نه یک ساعت و بیست دقیقه معمول من! به شدت وسوسه انگیز بود. بخصوص اینکه بزرگه هم حسابی پیشنهاد چرب و چیلی اونجا براش خوشایند اومد و اصرار به پذیرفتن پیشنهادشون داشت. راستش خودم هم دست و پام شل شد. اعلام جدایی کردم، اما دست آخر همه چیز برام تلخ شد. چهارشنه هفته گذشته که اعلام کرده بودم اخرین روز کاری من در مجموعه خواهد بود به جلسه ای با حضور حاج آقا، مشاورش و مدیر خودم دعوت شدم و اونجا... خب یک دفعه دیدم که پیشنهادی تقریبا مشابه بهم دادن!!!! شاید از نظر مالی تقریبا همون. راستش این حرکت تو مجموعه ما کاملا غیرقابل پیش بینی بود. باورم نمیشد که به جای ۱۲٪ رشد حاضر به افزایش تقریبا ۴۰٪ در حقوق من باشن که چی؟ فقط من بمونم. حرصم گرفت. اگر قرارنبود برم امکان نداشت چنین رقمی بهم پیشنهاد کنن. اگر زودتر یکم سر کیسه رو شل میکردن امکان نداشت من اینطور هوایی بشم.

۳- جداشدم! از همسرم که نه، از محل کار سابقم. یک هفته ای میشه که دیگه قطر تهران رو برای رفتن به سرکار طی نمیکنم. مجموعه جدید علیرغم قدرت بیشتر، دانش آموز بیشتر، فضای وسیع تر، اما به هیچ عنوان انسجام، نظم و هماهنگی مجموعه قبلی رو نداره. طوری که به قول همسر کاملا افسرده هستم. واقعیتش بعد از پیشنهاد افزایش حقوق، دیگه جدایی خیلی ضرورت نداشت. فقط مساله مسافت و یک ساعت تایم کاری بیشتر در روز بود. شاید اگر تحریک بزرگه نبود امکان نداشت جدا بشم و خودم رو با چالش جدیدی مواجه کنم. بزارید شفاف بگم، در حال حاضر از اینکه تغییر موقعیت شغلی دادم، پشیمونم.

۴- شاید براتون جالب باشه که بدونید تقریبا همه از جداییم احساساتی شدن و منو به موندن ترغیب میکردن حتی مدیر سابقم که منو از گروه خودش کنار گذاشته بود... به غیر از یه نفر که به وضوح خوشحال بود. خودتون فکر میکنید چه کسی؟

۵- تغییرات کاری و تبعات اون، گرفتاری های تغییرات منزل، آشفتگی فکری و فصل تابستان باعث شد که روابط دوستانه من با چالش جدی مواجه بشه. بخصوص دوستان مونثم. بعضی واکنش مشخص نشون دادن و اعتراض کردن و برخی دیگه متناسب با خود من، عقب رفتن تا سرحد محو شدگی. جالب اینکه هر دو دسته در گفتگو اعتراض خودشون به صورت کلامی نشون دادن. خودم اما حس گنگی دارم. نمیدونم از خلوت شدن دوروبرم باید خوشحال باشم یا ناخوشحال. کلا حس خاصی ندارم.

۶- یه افسوس دایمی نزدیک به یک سال و نیمه که گریبان منو گرفته... گاهی تا سرحد خفگی منو میبره. من از حسرت و افسوس متنفرم... شاید بخاطر اینه که دایم باهام درگیرن.

اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 5:13