با اینا خرداد سر میکنم...

ساخت وبلاگ

همونطوری که قبلا گفتم تو فصل امتحانات تمایل من برای پرداختن به علائق شخصیم بالاتر میره که شامل فیلم و کتاب و خوردن و سکس و کلا هر اون چیزیه که حس بهتری در من ایجاد کنه. درواقع یه جور غلیان حسی به جهت لذت بیشتریه که از زندگی میبرم. یا بهتر بگم لذت بیشتری که بواسطه آموختن میبرم. همین باعث میشه من پاداش های بیشتری به خودم بدم. بخصوص وقتی روند مطالعه و آموختن در من مثبت و قابل اعتناست. برای مثال تعداد فیلم هایی که در ده روز گذشته دیدم از تعداد فیلم هایی که در کل ترم دیدم بیشتر شد و همچنان هم ادامه داره. حتی روند کتاب و رمان خوندنم هم افزایش پیدا کرده. طوری که فرق نمیکنه چطوری و با چه وسیله ای برم سرکار و برگردم. توی مترو و تاکسی با موبایلم کتاب میخونم و توی ماشین شخصی ام کتاب گوش میدم. الحق که در این برزخ امتحانات آثار قابل تاملی هم تو دست و بالم پیدا میشه. به توصیه برخی دوستان تصمیم گرفتم اون ها رو معرفی کنم:

    

                      یوسف اباد   مسافران   سیزده دلیل

فیلم: passengers (مورتن تیلدام)

اول اینو بگم ترکیب کریس پرات دوست داشتنی و جنیفرلارنس جذاب، تحریک کننده تر از اون بود که این فیلم رو از قلم بندازم. پس تهیه اش کردم و کنار گذاشتم برای یک زمان خوب و مناسب و چه وقتی بهتر از فصل امتحانات؟! بخصوص که حدس میزدم قرار نیست صرفا یک فیلم تخیلی در باب مسافرت های فضایی در دو قرن بعد رو ببینم. تقریبا ایمان داشتم که قراره سوال روانشناختی درست و درمونی پرسیده بشه. فیلم از دو قسمت تشکیل میشه که قسمت اول بخش طرح مساله و گره ماجراست که با پیرنگی اخلاقی و روانشناختی توام میشه. این بخش به شدت جذاب و گیرا و حتی تامل برانگیز بود. به جرات میتونم بگم که هرکسی که فیلم رو میبینه در درون خودش با این سوال مواجه میشه. باید اعتراف کرد که بازی تک نفره پرات به قدری سمپاتیک و تاثیرگذاره که بیننده هم خودش رو در معرض گره اخلاقی داستان میبینه و این سوال رو از خودش میپرسه که "من اگر به جای او بودم، چه میکردم؟" و بعدتر و بدتر اینکه بلافاصله خودمون رو در معرض شرایط و بحران های زندگیمون که ناخوداگاه با این وضع مواجه شدیم، میبینیم. ما چگونه با این سوال اخلاقی برخورد کردیم؟ آیا حاضر شدیم همه آرزوها و امیدها و آینده یک فرد یا یک زندگی رو فدای علاقه و تنهایی و انزوا و میل شدیدمون به اون فرد بکنیم؟ و یا برعکس از اون دست بکشیم؟ (حالا نه صرفا فرد؛ این حتی شامل موقعیت ها و خواسته های مادی هم میشه. من اینجوری بیانش کردم.) فیلم اما با کمی اکراه، پاسخی اومانیستی به این سوال میده. دوروز گذشته سعی کردم به هیچ عنوان ذهنم خالی نباشه تا با هجمه بی امان این پرسش مواجه نشم. چون هنوز جوابی براش ندارم. 

نیمه دوم اما یک فیلم هالیوودی هیجان انگیز و استرس زاست. همه اون چیزی که از سینمای روز هالیوود انتظار میره. شاید تنها چیزیکه باعث میشه نیمه دوم فیلم از درجه اعتبار ساقط نشه بازیگران فیلمه. چرا که اینجور وقایع و حل بحران های ظاهری برای هر بیننده حرفه ای سینما شناخته شده است و حتی نمونه های بهتری براش وجود داره. در نهایت به این بسنده میکنم که مسافران فیلمی است که ارزش دیدن داره منوط بر اینکه سوال اصلی رو درک کنید و در جلوه های ویژه و پیرنگ نمایشی پرزرق و برق و سیمای جذاب بازیگران فیلم غرق نشید.

نکته ویژه: اگر دنبال فیلمی با صحنه های آنچنانی که مغز و سینه و قلب و برخی دیگه از اعضا و جوارحتون رو به هیجان دربیاره میگردید، این فیلم انتخاب خوبی نیست... یا دستکم خیلی مناسب نیست.

کتاب گویا: یوسف آباد، خیابان سی و سوم  (سینا دادخواه)

غافلگیر شدم!!! از اون دست کتاب ها که به زعم من ارزش نه یکبار بلکه چندبار خوندن رو داره. یا بهتر بگویم "ارزش چندبار شنیدن." داستان از چهاربخش و چهار راوی مختلف و بالتبع چهار گوینده متفاوت تشکیل میشه که هرکدوم زندگی شخصی، عقاید، آرزوها و اهداف خاص خودشون رو دنبال و بیان میکنن اما در عین حال موضوع اصلی داستان رو هم پیش میبرن. در هم تنیدگی این دو محور به قدری درخشان و جذاب انجام شده که ... که... شنیدید در تعریف برخی کتاب ها گفته میشه: "کتابی که وقتی دست میگیرید، نمیتونید اونو زمین بزارید..." این از همون دسته. اعتراف میکنم برای من کتابخون، اولین باره که این اتفاق میوفته و جالب تر اینکه در یک اثر داخلی! به شخصه دید خوبی به ماجراها و داستان های وطنی ندارم و تجربه قبلی هم چندان رضایتبخش نبود. به طوری که بعد از خوندن بیست صفحه فهمیدم که وقت هدر دادنه و اگر وسواسم در پایان رسوندن هر کتابی که شروع میکنم نبود، خیلی زود رهاش میکردم و تا مدتها لای هیچ کتاب ایرانی رو باز نمیکردم. اما این اثر به شدت منو که بیشتر شیفته درونیات و جدل های اخلاقی ادم ها هستم، مجذوب خودش کرد. بخصوص نسخه صوتی و نحوه بیان چهار گوینده مختلف -که البته من تا الان دوتای اول گوش کردم- به قدری موثر و جذابه که بارها اتفاق افتاد که فقط برای گوش دادن این داستان، با ماشین شخصی طی طریق کردم و حتی گاها بعد از رسیدن به مقصد منتظر موندم تا داستان به جایی که وقفه داره برسه. با توجه به اینکه هر کدوم از راوی های کتاب، در فصل مربوط به خودشون در هنگامه وقایع، فلاش بک هایی به گذشته میزنن و یا عقاید و احساسات شخصیشون رو هم بیان میکنن، به جرات میتونم بگم گوینده های داستان در نسخه صوتی به خوبی با تغییر آوا و حالات خودشون شما رو از سردرگمی که خاص اینجور داستان هاست، نجات میدن. اتفاقی که در نسخه چاپی (در ادامه خواهد آمد) که میخونم به شدت آزاردهنده شده. 

اونهایی که کتاب "پاییز فصل آخر سال است" نوشته نسیم مرعشی رو خوندن و لذت بردن از این کتاب به مراتب حال بهتری پیدا میکنن. چرا که سینا دادخواه کار خودشو در بیان موزاییکی داستان به مراتب بهتر از نسیم مرعشی جوان و تازه کار و البته هم سن و سال خودش انجام داده. به علاوه این داستان از زبان چهار شخصیت با جنسیت و سن و سال و شرایط زندگی مختلف بیان شده و نه صرفا از زبان چهار دخترجوان هم سن و سال با حال و هوای مشابه. اما صبر کنید... مهمترین شخصیت کتاب "یوسف آباد، خیابان سی و سوم" هیچکدوم از چهارشخصیت داستان یعنی سامان، لیلا جاهد، ندا و استاد نجات نیست... مهمترین شخصیت داستان شهر تهرانه!

نکته ویژه: اگر میخواید لذت وافی و کافی از این داستان ببرید، نسخه گویای کتاب رو از طریق اپلیکیشن طاقچه تهیه کنید.

کتاب چاپی: سیزده دلیل برای اینکه... (جی آشر)

بله. اسم کتاب همینه ولی اگر قرار بود روی جلد کتاب نام کاملش رو مینوشتن، احتمالا نویسنده این عنوان رو انتخاب میکرد: "سیزده دلیل برای اینکه خودم را کشتم!" ماجرا به این صورته که هانابیکر تین ایجر خودشو میکشه. اما بعد از مرگش 7 کاست به نوبت به دست سیزده نفری میرسه که اعمال اون ها و تاثیری که بر زندگی، روحیه و شخصیت هانا گذاشته باعث شده دخترک خودشو بکشه! هر لبه این کاست ها مختص یه نفره و هر کدوم از افراد که کاست ها رو گوش کردن، مجبورن به دست نفر بعدی برسونن. فکر کنم شما هم از ایده خلاقانه و ظالمانه این داستان شگفت زده شدید. شبکه اینترنتی Netflix که شد. چرا که این قاطر سریال سازی مدرن بلافاصله دست به کار شد و نسخه سریالی ماجرا رو ساخت و ریخت روی شبکه. اتفاقا خوب هم از اب در اومد و مورد توجه قرار گرفت. اما تجربه شخصی من میگه به ندرت فیلم ها و سریال های اقتباسی ممکنه بهتر از نسخه اصلی از آب در بیان. پس اگر از موضوع داستان خوشتون اومد، به جای دیدن سریال لطفا کتابش رو بخونید. البته کار ساده ای هم نیست. چرا که در طول کتاب شنونده کاست ها تقریبا پیوسته درباب گفته های هانا اظهار فضل میکنه تا هم پیرنگی مناسب تری برای خواننده ایجاد کنه و هم با دادن زاویه دید متفاوت به چیزی که تو کاست ها گفته میشه، فضاسازی بهتری انجام بشه. در واقع کتاب "سیزده دلیل برای اینکه..." دو راوی همزمان داره. هانا بیکر و کلی جنسن شنونده کاست های هانا. اما متاسفانه در نسخه چاپی هیچ وجه تمایز مشخصی بین گفته های این دونفر وجود نداره و این خواننده است که به تجربه و به مرور زمان متوجه میشه که چه زمانی داره حرف چه کسی رو میخونه. بخصوص در اوایل خوندن کتاب کمی دچار سردگمی میشید. شاید به جرات بتونم بگم که اگر این کتاب هم به صورت گویا و با کیفیت کتاب بالا عرضه بشه، به شدت جذاب و دوست داشتنی و گیرا خواهد بود.

مخلص کلام: فیلم "مسافران" رو نبینید، کتاب "سیزده دلیل برای اینکه..." رو نخونید اما حتما کتاب "یوسف آباد، خیابان سی و سوم" رو بخونید... یا بهتر از اون: گوش بدید.

اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 15:59