از هر وری، دری (۳)

ساخت وبلاگ

۱- در هفته گذشته، هم راستا با ملل بزرگ و متمدن و متجدد دنیا،  چوب داعش هم بر پیکره ملت ما وارد شد و به حول و قوه الهی ما هم در زمره کشورهای فرانسه، انگلیس، ترکیه و المان قرار گرفتیم که در دو ماه گذشته موج حملات داعش بر اونها وارد شده! انسان به چه درجه از توحش و بی مغزی ممکنه برسه تا راضی بشه افراد بی گناه و ناشناس رو حتی به قیمت از دست دادن حیات خودش ازبین ببره. دقت کنید... کسایی که حتی نمیشناسیدشون.

۲- برای منی که به طور سالانه قرارداد میبندم، اردیبهشت و خرداد معمولا توام با استرس و نگرانیه. این قاعده امسال هم وجود داره. ظاهرا آقای مدیر تصمیم گرفت به تلافی همه اون دهن کجی ها و بی توجهی ها و نادیده گرفتن ها و صدالبته محبوبیت یافتنه، ضربه شصتی جانانه بهم بده. پس اولا اصلا به روی خودش نیوورد که برای سال بعد به من احتیاج داره یا نه تا اینکه بهترین زمان بستن قرارداد یعنی اردیبهشت، بگذره و بعد هم ادعا کرد که باید برای سال بعد باهم جلسه بزاریم و صحبت کنیم ولی قطعا در موقعیت سال قبل نیستید!!! و این رو طوری گفت که یعنی تنزل پیدا میکنید! با تنها یکی از همکارام در این مورد صحبت کردم. هاج و واج موند. به جرات میتونیم ادعا کنیم که من در فیلد کاری خودم به مراتب از خیلی از همکارهام -حتی همه شون- موفق تر بودم. اما بعضی عوامل غیر از کار تخصیصیتون بر قضاوت روی شما اثر میذاره. شاید بیشتر از هر چیزی ارتباط شما با رییستون باشه. بخصوص وقتی مدیری دارید که به عزل و نصب های متعدد علاقه داره، حب و دوستی و کولی دادن شما، موقعیت کاریتون تضمین میکنه حتی اگر راندمان بالایی نداشته باشید. در مرحله بعدی سعی نکنید بیشتر از مدیرتون محبوب بشید. بخصوص وقتی مطمینید که ایشون فرد تقریبا حسودی هست... به کلی دلایل رفتاری و نه کاری، حتی. خیلی پیش از این ادعا کرده بودم که "من خودم اگر جاش بودم، خودمو تحمل نمیکردم!" اما ازش دلخورم چون باید یک ماه قبل اعلام میکرد تا من دوتا پیشنهاد خوب از دست ندم. 

۳- فکر میکنم ماه گذشته بود که یکی از دوستان وبلاگ نویس ازم پرسید «دلت نمیخواد خواننده هاتو ببینی؟» این سوالیه که تقریبا هر وبلاگ نویسی پس از مدتی نوشتن و خواننده پیدا کردن باهاش مواجه میشه. حتی میتونم بگم وسوسه انگیزه. به شخصه تمایلی به قرارگذاشتن و جلسه گذاشتن انفرادی ندارم اما همون موقع هم در جواب اون دوست خوبم گفتم که: «نه اینکه قرار بزارم اما اگر کسی یه دورهمی ای بزاره که فقط کسایی که وب دارن باشن، خیلی هم خوشحال میشم شرکت کنم...» خب، هنوزم همونو میگم. 

۴- به هر دلیلی که من هنوز دقیقا نمیدونم چیه، بزرگه شوروحال بهتری نسبت به گذشته پیدا کرده. این رو از نقشه کشیدن برای تغییر دکوراسیون خونه، مسافرت، خرید چیزهای مختلف و حتی گپ و گفتش با خودم و همراهی در دیدن مسابقات ورزشی و فراتر از اون، حتی دست دادنش موقع جدایی از هم توی مترو، درک میکنم. 

پی نوشت:

- ستاره خوب من از همه پیغام های پر از لطف و مهربونیت سپاسگزارم. اما نمیدونم چرا به صورت خصوصی هستن و امکان پاسخ گویی به من داده نمیشه. به این مورد هم گوشه عنایتی داشته باش.

- راستش رو بخواید درباره بند اول خیلی حرف دارم که بزنم و تصمیم گرفتم که کلا در یک پست مجزا تقدیم حضور کنم. برای همین تا این حد ناتمام به نظر میرسه.

اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 15:59