10- دومین یکشنبه اسفند

ساخت وبلاگ
9:48)
1- باور بکنید یا نه امروزم آقای ناظم تشریف نیووردن!!! همچنان یه طور جد اصرار دارن که رکورد غیبت یه روز در هفته اشون پابرجا باشه. فکر میکنید دلیل امروز چی باشه؟ نظر به اینکه در ماه ها و هفته های گذشته درد اقصا نقاط بدن به طور مجزا رو بهونه قرار دادن و هفته گذشته هم از ترکیب استفاده کردن و  ادعا کردن که همه بدنشون درد میکنه، منتظر شدم ببینم این دفعه معکوس میزنن یا میرن یه لول (Level) بالاتر که دیدم ایشون با یک توییست (Twist) ناگهانی کلا فاز ماجرا رو عوض کرد. آقای رییس فرمودن که "امروز حال خانومش خوب نیست و ممکنه نیاد!!!!" یعنی عاشقشم
2- طبیعتا مسوول نظامت افتاد گردن من. خوبیش به اینه که راحت ترین کار ممکنه. یعنی فقط باید زنگ بزنم بعد هم پشت شیشه دفتر وایمیستم تا بچه ها بدونن یکی هست و همدیگه رو تیکه پاره نکنن. حتی لازم نیست برم تو حیاط. تازه هرچند وقت یه بارم به یه بهونه واهی و غیر واهی یه گیری به یکی میدم تا خلائق یادشون نره که من هستم!! آهان اره، صبحگاه هم هست که خب خود بچه ها هستن و برگزار میکنن. تازه عنوانت هم معاون انضباتیه. دهن پرکن تره.
3- البته از حق نگذریم که آقای ناظم ما فعالیت های تربیتی و پرورشی و مراسمات هم انجام میده که من اگرم ناظم بودم خیلی اهل انجامش نبودم.
11:35)
4- تشریف آووردن. خدارو شکر. از بنده رفع مسوولیت شد.
5- چند سال قبل برای تقریبا 15 دقیقه ماشینم محل توقف ممنوع پارک کردم. اونم بین چندتا خودروی دیگه. وقتی برگشتم دیدم که دارن سوار یدک کش نیروی انتظامی میکننش، فقط خودروی منو!! وقتی مراحل ترخیص انجام میدادم دیدم که تقریبا هر روز دارم از یه خیابون جریمه میشم، چرا که کمی گوشه منطقه طرح ترافیک قطع میکنه. اون موقع کلی جریمه دادم اما یاد گرفتم و مهمتر از اون فهمیدم که داشتم چه خطایی انجام میدادم. توقیف ماشینم رو به فال نیک گرفتم و اونو نشانه ای برای جلوگیری از خسارت بیشتر دونستم. بابتش خدارو شکر کردم.
6- همه زندگی برای من نشانه است. هر حرکتی، هر حرفی، هر اتفاقی. حالا هم این کسالت پیش اومده قطعا بی منظور نیست. بهونه ای شد تا از پزشک بخوام که برام چک آپ کامل بنویسه. نسبت به دیروز ناراحتی کمتری دارم اما حس میکنم قراره با چیزی مواجه بشم. خدا همیشه از راه های نامتعارف برای من نشانه فرستاده. الحمداله که من مشاهده گر خوبی هستم و تقریبا توی همه چیز دنبال نشانه ها میگردم. حتی گاهی حالت مالیخولیایی به خودش میگیره. اما کاملا معتقدم هیچ چیز در دنیای ما اتفاقی نیست. خدا طاس نمی اندازه. در عین حال به تقدیر خدا حتی بیشتر از خود خدا اعتقاد دارم.


ادامه دارد...

اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 82 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 17:49