"بنظرم از اون دس مردایی هستی ک تا اخر عمرت مشغول ی کار مشخصی اخرم ب حقوق بازنشستگی اکتفا میکنن نمیگم بده اما خب محتاطی . . اونجوری نیستی ک ادم واسه رسیدن بهت بخواد هرکاری بکنه جذاب نیستی . . مث پیرمردایی
میخوانم... بارها و بارها میخوانمش. در وضعیتی بین بهت و تمسخر مانده ام. بهت از اینکه "اصلا چه لزومی به گفتن یه همچین چیزی بوده؟" و تمسخر بابت چیزهایی که از نویسنده اش میدانم و آن چیزی که هست و آن چیزی که در وبلاگش مینویسد و در نهایت تحلیلی که من از شخصیتش دارم... بامزه است که او مرا اینگونه دیده، اینگونه شناخته و در نهایت اینگونه قضاوت کرده اما ابدا دلخور نیستم. حتی خوشحال هم میشوم. نه بابت حس برتری ای که نسبت به گوینده حس میکنم، بلکه دقیقا بخاطر چیزی که گفته است. دقیقا بخاطر اینکه نمیخواهم دیده بشوم، نمیخواهم در راس یا بطن چیزی باشم و در نهایت برای اینکه اصلا نمیخواهم جذاب باشم تا کسی برای داشتنم تلاشی بکند. من فقط زمان میخواهم... که بخوانم، بنویسم، یاد بگیرم، بگردم، بشناسم و زندگی کنم. طبیعتا معیارهای شخصی برای داشتن یک زندگی ایده آل برای اشخاص مختلف متفاوت است. شاید اگر ... نه، قطعا اگر ۱۰ سال قبل بود، برایم مهم بود که جذاب باشم و دلبری کنم و طاووس وار بال و پر باز کنم و خودنمایی کنم که اتفاقا هم بوقتش کرده ام و بازارم هم بدک نبود، اما الان دیگر این چیزها برایم مهم نیست. حتی گاهی فکر میکنم کاش آن زمان هم برایم مهم نبود. بهره اش چه بوده است؟!!
ادامه مطلببرچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 92