اندر احوالات شیخ ما

ساخت وبلاگ


حرف اول:

یعنی هر روز که میرم سر کار حس میکنم دارم زندگی و عمر و توانم رو هدر میدم. نه اینکه کارم بد باشه و علاقه نداشته باشم یا مثلا محیط کارم مناسب نباشه، نه ابدا اینجور نیست.  فقط حس میکنم کارای بهتری هم میتونم انجام بدم. مثلا بیشترین چیزی که دلم میخواد انجام بدم اینه که بشینم سر درس و مشقم و یه کله بخونم و یاد بگیرم و مطالعه و تحقیق کنم... کافیه یه شیرپاک (میهن یا دامدارن یا هر کوفت دیگه ای هم باشه فرق نمیکنه) خورده ای بیاد و بگه من همین حقوق فعلیتو بهت ماهانه دستی میدم، به خدا اگر من برم دنبال کار یا درامد بیشتر. دقیقا همون برنامه ای که گفتم اجرا میکنم. چون مطمینم چندسال بعد خیلی بیشتر و بهترشو در میارم. کسی هست بیاد منو به سرپرستی قبول کنه آیا؟

ادامه مطلب
اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 13 بهمن 1395 ساعت: 6:23