رنجنامه آقای رییس

ساخت وبلاگ

میدونم که خیلی وقته چیزی درباره محیط کاریم ننوشتم. در ابتدای این هفته اتفاق بکر و جالبی افتاد که به نظرم درجش خالی از لطف نباشه. رییس نسبتا جوان و شکمو و دوست داشتنی ام به طور مبسوط و مکتوب به من فیدبک یا به قول خودش رنجنامه داد. از این لفظ ابدا خوشم نیومد و اینو خیلی صریح بهش گفتم. وقتی پاکتنامه سفیدرنگ به دستم داد ازم معذرت خواهی کرد و گفت "یه مقدار نگران واکنشتون هستم . لطفا ببرید خونه و اونجا بازش کنید." خب شاید حق داشت. چون من عموما در این جلسات انفرادی گاه و بیگاهمون کمی تند و کوبنده برخورد می کردم و حتی خودشو هدف می گرفتم. اصولا بهتر بلدم تو مشاجرات یا مباحثات این چنینی با ملت طرف بشم. چرا که هم سرعت فکر کردن نسبتا بیشتری از اطرافیانم دارم و هم دید وسیع تر. نتیجه اینکه معمولا از جایی میزنم که اصلا انتظارش نمیره و اتفاقا در مباحثات کلامی حریف آقای رییس میشدم. نمیدونم ولی شاید برعکس چیزی که گفته، مشکل زمان نبوده و این روش بهتر دونسته تا باهام طرف بشه. القصه بعد از اینکه از مجموعه زدم بیرون، یه گوشه توقف کردم و سیگاری روشن کردم و مشغول خوندن مرقومات آقای رییس شدم و اما رنجنامه ایشون:

ادامه مطلب
اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند...
ما را در سایت اندیشه ناگهانی شماره ۳ : آنها دیوانه اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdaddyone بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 13 بهمن 1395 ساعت: 6:23